خانواده ... خواهر ... برادر ....
به آوینا می گم: عزیزم بیا و بشین سر سفره و مثل یه خانواده غذامونو بخوریم، نمی شه که شما سرپا باشی ..... به من جواب می ده: ما که خانواده نیستیم خواهر کو؟ برادر کو؟ من: ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر روز ازم درخواست می کنه یه خواهر یا برادر کوچولو براش بیاریم بهش می گم: تو که غذا نمی خوری و اینقدر منو اذیت می کنی، من هم برات هیچ خواهر و برادری نمی خرم. مات و مبهوت منو نگاه می کنه و خیلی محکم می گه: اگه غذا نخورم هم می خری. توی دستشویی دو تا خمیر دندان گذاشته یکی برای خواهرش و یکی برای خودش، جالبه که هر روز سراغ خواهرشو می گیره و می گه پس کی میاد و دندوناشو مسواک می زنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
نویسنده :
مامان آوینا
8:30